تو را ....
يكشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۳ ب.ظ
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق،
که نامی خوشتر
از اینت ندانم.
وگر – هر لحظه –
رنگی تازه گیری،
به غیر از زهر
شیرینت نخوانم.
تو شیرینی، که
شور هستی از توست.
شراب جام
خورشیدی، که جان را
نشاط از تو، غم
از تو، مستی از توست.
که: نیرنگ است و
افسون است و جادوست!»
ولی ما دل به او
بستیم و دیدیم
که او زهر است،
اما … نوشداروست!
تنم را در جدایی میگدازد
از آن شادم که
در هنگامهی درد،
غمی شیرین دلم
را مینوازد.
مرا مهر تو در
دل جاودانیست.
وگر عمرم به
ناکامی سرآید؛
تو را دارم که
مرگم زندگانیست.
تو زهری، زهر گرم سینهسوزی،
بسی گفتند: – «دل از عشق برگیر!
چه غم دارم که این زهر تبآلود،
اگر مرگم به نامردی نگیرد:
۹۴/۰۹/۲۹